مجله پاسدار اسلام تیر ماه 1382 ، شماره 259
دین و سیاست در رویکرد امام خمینی(ره) به قرآن
نویسنده : ابراهیم طالبی دارابی
مسأله دین و سیاست از اصلی ترین مباحث و مبانی اندیشه های سیاسی امام است. دو پدیده ی خطرناک باعث گردید تا این موضوع در نظر امام مهم جلوه کند و پیش از هر اقدام و نظری به شرح و بحث پیرامون آن بپردازند:
1. تلاش بیگانگان و قدرتمندان برای القای این تفکر که سیاست عندالاقتضاء از دین جداست و پیوند این دو حاصلی جز ویرانی و عقب ماندگی ندارد.
2. اهمال پاره ای از مسلمانان خصوصاً صاحب نظرانی که تقدّس و معنویت دین از جمله اسلام را منافی توجه به سیاست و سیاستگذاری فرض کرده اند و با پرهیز از عمل و اقدام سیاسی، دین را در انزوا و حاشیه جستجو نموده و می کنند.
امام با هر دو تلقی به مخالفت برخاست. هم با دلایل عقلی از پیوند میان سیاست و دیانت دفاع کرد و هم قرآن را به صحنه آورد و مبانی و استدلالات خود را به وحی (در برگیرنده ی روش ها، اهداف و احکام) یعنی نصّ خداوند منضم و مستند ساخت.
هدف اصلی این نوشتار نیز روشن ساختن استنادات آیات وحی در اندیشه وی است. در حقیقت امام نیز همان کار رسول اللَّه(ص) را انجام داد: همّ و اهتمام امام معطوف راهی شد که در آن راه مسلمانان بیدار و آگاه شدند.
اسلام دربردارنده همه جهات آدمیان است
قرآن در منظر امام، کتابی است که آحاد جامعه را به تعالی و تحرّک می رساند. هم عادات اجتماعی بشر را معین ساخته و هم عبادات آدمیان را بی جهت نگذاشته است. این کتاب الهی به تحرّک و بیداری مردم می انجامد و همین عاملی است برای ایجاد عدالت اجتماعی. در این باره امام معتقد است:
«اسلام مکتب تحرّک است و قرآن کریم کتاب تحرّک، تحرّک از طبیعت به غیب، تحرّک از مادیت به معنویت، تحرّک در راه عدالت، تحرک در برقراری حکومت عدل و مع الاسف آنهایی که می خواستند شرق را غارت کنند و ملت های مسلمان را به اسارت بکشند آن ها تبلیغاتی کردند که حتی خود شرقی ها هم، آنها که غافل بودند از اسلام و از مکتب های توحیدی، باورشان آمد. آنها بعکس آن چیزی که مکتب های توحیدی هست که همه مکتب تحرک بودند، گفته اند دیانت افیون جامعه است.(1) یعنی دین آمده است که مردم را خواب کند،... مثل یک افیونی که به چرت فرو می رود، مردم را این طور کند تا اینکه آن سرمایه دارها مردم را بچاپند.(2) بعکس آن، وقتی که تاریخ انبیاء را ملاحظه کنید می بینید که انبیاء آمدند مردم را بیدار کنند، این مردم افیونی را هشیار کنند. موسی(ع) که تفصیل تاریخش در قرآن هم هست و در کتب آسمانی هم هست، ملاحظه می کنید که یک آدمی بوده است، یک شبانی بوده است. شبانِ حضرت شعیب بود مدت ها و با یک عصا مردم را، همین مردم توده را بر ضد فرعون که در زمان او بزرگ ترین قدرت بود بسیج کرد نه اینکه مردم را خواب کرد تا فرعون بچاپد آنها را. مردم را بیدار کرد که فرعون نچاپد آن ها را... آیا اسلام آمده است که مردم را تخدیر کند؟ خواب کند؟ یا اینکه قرآن یک کتاب سلحشوری است، قرآن یک کتاب جنگجویی است در مقابل مشرکین، مشرکینی که قدرتمند بودند، اینکه می فرماید: «قاتلوا المشرکین کافّة»(3) مشرکین در آن وقت همان قدرتمندها بودند. مشرکین قریش همه ی قدرت دست آنها بود. آیا پیغمبر را مشرکین، قدرتمندها بسیج کردند، درست کردند که مردم را خواب کند و مشرکین بچاپند مردم را؟ یا پیغمبر اسلام مردم را بسیج کرد؟ همین سر و پا برهنه را بسیج کرد بر ضد مشرکین و قتال کرد و جنگ کرد تا مشرکین را دماغشان را به خاک مالید و عدالت اجتماعی را ایجاد کرد. ..».(4)
امام با بیان مطالب بالا در پی تبیین جامعیت قرآن است. تلقیات باطلی که از سوی پاره ای فیلسوفان غربی و مادّی در جوامع گسترانده شد و اوهام مخدّری که گردا گرد مسلمانان به هاله ای خطرناک در آمده بود امام را بر آن داشت تا به زدودن انحرافات همّت نماید. دغدغه ایشان بیش از همه این است که این نوع تفاسیر اغوا کننده به باور عمومی تبدیل شده است. اصلاح باورهای غلط راههای گوناگونی دارد امّا وی به قرآن استناد می کند و از طریق آموزه های قرآنی به اصلاح و احیاء می پردازد. نگرش امام این است که با قرآن و از طریق فهم دقیق و درست آن می توان سنت رسول اللَّه(ص) و ائمه اطهار(ع) را در جوامع اسلامی احیاء و اجرا کرد. اسلام در بیان امام مکتب تحرّک اجتماعی و انسانی است. انسان در سایه ی قرآن به تعالی و مدارج اکمال می رسد و اجتماع بشر به عدالت منتهی می گردد.
نقد بالا به پالایش نگرشی متمرکز است که با قرار گرفتن در متن مسیحیت و عملکرد کلیسا به نفی مذهب و یا به حاشیه راندن دین رسیده است. یا دین را افیون و تخدیر کننده یافته است و به الغای آن رأی داده است و یا عملکرد عده ای از مذهبیان مسیحی را به حساب تمام دین گذاشته و برای حفظ قداست دین به جدایی آن با سیاست فرمان رانده است. امام هر دو تفکر را به عنوان عوامل خطرناک و ویرانگر نقد می کند. مستندات ایشان، آموزه های قرآن است. «قاتلوا المشرکین کافة» پاسخ به اندیشه ی باطلی است که می گوید دین آمده است مردم را خواب کند تا قدرتمندان و ثروتمندان آرامش داشته باشند و اغنیای ستمگر توسط توده مردم نابود نشوند. به استناد قرآن «همچنان که مشرکان همگی به جنگ شما برخاستند، همگی به جنگ ایشان برخیزید و بدانید که خدا با پرهیزکاران است.» «و قاتلوا المشرکین کافَّة کما یقاتلونکم کافّة و اعلموا انّ اللَّه مع المتّقین»(5) امام با این آیه، نگرش مارکسیستی مذهب را باطل می کند و اسلام را عامل تحرک، بیداری و عدالت اجتماعی معرفی می کند. تاریخ انبیاء را به استناد قرآن تاریخ بیداری، مقابله با زورمندان و ستمگران و بسیج توده مردم برای ایجاد عدالت می داند. وی با ردّ دو تلقّی گمراه کننده از اسلام که یکی صرفاً به امور معنوی اسلام توجه دارد و دیگری به امور مادّی آن، می گوید:
«این غفلت کردن از اسلام بود که اسلام را به یک ورق شناخته بودند... این دو طایفه،(6) اسلام را به تمامی معنی نشناختند که اسلام چی است، اسلام نه دعوتش به خصوص معنویات است و نه دعوتش به خصوص مادیات است؛ هر دو را دارد. یعنی اسلام و قرآن کریم آمده است که انسان را به همه ی ابعادی که انسان دارد بسازند او را، تربیت کنند او را.»(7)
به طور کلی در دیدگاه امام «اسلام کافل همه جهات ما»(8) می باشد. سعادت هر دو جهانِ بشر با تأسّی به قرآن بدست می آید. زیرا قرآن در اندیشه امام «تِبیان کل شی ء»(9) است یعنی روشنگر همه چیز و همه ی امور است.
دین اسلام در میان مردم غریب است
امام همواره از خاصیت حیاتی و انقلابی قرآن و اسلام دفاع می کرد. دل مشغولی اصلی وی این بود که مسلمانان خصوصاً علمای دینی با تفاسیر و تحلیل های غلط و انحرافی خود مانع از خروش و جنبش و نهضت مردمی و دینی نباشند. وقتی به مباحث آغازین کتاب حکومت اسلامی دقت کنیم به این مهم می رسیم که فغان و آه بلند امام از اعوجاجات چسبیده به اسلام بلند است و فریادهای هشدار دهنده ی او سراسر ناشی از هاله های انبوه شده در اطراف اسلام و قرآن و سنت است. غمی که در دل امام آکنده شد، تماماً به این نکته بر می گردد که عده ای تلاش کردند قرآن و اسلام را از سیاست و اجتماع دور نگه دارند. عمده فعالیت امام صرف باطل کردن این افتراق هولناک شده است. اگر به استدلالات توأم با شِکوه ی ایشان در اسفندماه سال 1348، یعنی در ایامی که در نجف اشرف و در تبعید بود توجه کنید به اهمیت آنچه که مدعای ما را تشکیل داده است پی خواهید بُرد:
«اسلام دین افراد مجاهدی است که به دنبال حق و عدالت اند. دین کسانی است که آزادی و استقلال می خواهند. مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اینها اسلام را طور دیگری معرفی کرده اند و می کنند. تصور نادرستی که از اسلام در اذهان عامه بوجود آورده و شکل ناقصی که در حوزه های علمیه عرضه می شود برای این منظور است که خاصیت انقلابی و حیاتی اسلام را از آن بگیرند، و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند، آزادیخواه باشند، دنبال اجرای احکام اسلام باشند تا حکومتی بوجود بیاورند که سعادتشان را تأمین کند، چنان زندگی داشته باشند که در شأن انسان است. مثلاً تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست، دین زندگی نیست، برای جامعه نظامات و قوانین ندارد. طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است. اخلاقیاتی هم دارد؛ اما راجع به زندگی و اداره ی جامعه چیزی ندارد، تبلیغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامه ی مردم، طبقه ی تحصیلکرده چه دانشگاهی و چه بسیاری از محصلین روحانی، اسلام را درست نفهمیده اند و از آن تصور خطایی دارند. همان طور که مردم افراد غریب را نمی شناسند، اسلام را هم نمی شناسند و اسلام در میان مردم دنیا به وضع غربت زندگی می کند. چنانچه کسی بخواهد اسلام را آن طور که هست معرفی کند، مردم به این زودی ها باورشان نمی آید، بلکه عمال استعمار در حوزه ها هیاهو و جنجال به پا می کنند.»(10)
امام پس از گفتار فوق برای این که فرق میان اسلام اصیل را با آنچه به عنوان اسلام معرفی می شود، بیان کند به مقایسه میان قرآن و کتب حدیث و رساله های عملیه می پردازد و چنین می گوید:
«قرآن و کتابهای حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رساله های عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته می شود، از لحاظ جامعیت و اثری که در زندگانی اجتماعی می تواند داشته باشد بکلی تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، از نسبت به صد به یک هم بیشتر است.»(11)
مطالب مربوط به اجتماعیات در قرآن از نظر امام شامل اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است که 99 درصد کل قرآن را در بر می گیرد. این نوع سخنان بیانگر آسیب شناسی دقیق امام در مباحث اساسی مربوط به دین و قرآن است. امام با آسیب شناسی دینی به سراغ این الگو در حرکت بود که اسلام مُدل زندگی است و مکتبی است برای تمام جوامع. هرگونه تلاش برای بقای عالی و زیست پیامبرانه باید در چارچوب احکام مترقی اسلام باشد. تلاشهای سایر کسانی که به جدایی میان دین و سیاست می رسیدند از نظر امام حرکتی خلاف و خائنانه بوده است. غربت اسلام دقیقاً ناشی از باورهای غلط عالمان و عامه است که گمان دارند اسلام صرفاً مکتبی اخلاقی و جدا از اجتماعیات و سیاسیات است. باوری که بیش از همه، امام را خشمگین می کند همین تلقی است که اسلام به سیاست هیچ کاری ندارد. به گفته ی امام «این معنا را که کسی بگوید اسلام به زندگی چه کار دارد، این جنگ با اسلام است؛ این نشناختن اسلام است. اسلام به سیاست چه کار دارد! این جنگِ با اسلام است.»(12) این نکته اوج مخالفت امام با کسانی را نشان می دهد که چه در درون حوزه و چه در دانشگاه و چه در متن جامعه به دنبال عملی ساختن تئوری استعماری «جدایی دین از سیاست» بودند.
اسلام اصلاح کننده فرد و اجتماع
یکی دیگر از پایه های فکری امام که از اهمیت خاصی برخوردار است، این عقیده است که مکتب اسلام به اصلاح فرد و جامعه توجه دارد. از اهداف بنیانی انبیای عظام و از جمله پیامبر اکرم(ص) توجه دادن آدمیان به اصلاح فردی و اجتماعی است. خداوند از طریق رسولان خود این زمینه ها را مهیا ساخت تا بشر از سیر قهقرایی نجات یافته و در مسیر متعالی قرار بگیرد و بهتر زیستن را با بکار گرفتن آموزه های وحیانی و تکاپوی عقلانی پیشه خویش سازد. امام معتقد است که مکتب پیامبر اکرم(ص) در برگیرنده ی تمامی مردم است و خطاب اسلام به همه آدمیان باز می گردد. مهمترین دغدغه ی فرد در آیین محمد(ص) باید رهایی از ضلالت ها و سلطه های غیر باشد. امام در هر دو مورد، بیانش را به آیات الهی مستند می سازد و می گوید:
«اسلام برای همه است. اسلام آمده است تمام بشر را اصلاح کند، اینجور نیست که اسلام برای مسلمین باشد، اسلام آمده است همه مردم را «یا ایها الناس»(13) مردم را دارد دعوت می کند، برای این است که آدم بسازد، آمده است که مردم را از ضلالت و از چنگ طاغوت بیرون بیاورد و به هدایت برساند و همه چیزشان را، دنیاشان را، آخرتشان را اصلاح بکند.»(14)
رهایی انسان از چنگ طاغوت از برنامه های اساسی پیامبران الهی بوده است. اصلاح انسانها هم به رهایی از ضلالت ها و گمراهی ها وابسته است و هم بیرون خزیدن از ورطه هلاکت آمیز طاغوت ها و ستمگران و قدرتمندان سلطه گر. انسان ها مورد خطاب خداوند قرار گرفتند تا زیر سلطه ی غیر نباشند. خداوند به عنوان صاحب اصلی انسان ها هیچگاه اجازه نمی دهند تا موجود احسنِ او زیر سلطه ی زورگویان، طواغیت و ظالمان قرار گیرد. انسان ها آفریده شدند تا به سعادت برسند. یکی از شرایط مهم این هدف، بیداری و آگاهی بشر است که موجب می گردد به راحتی زیر سلطه ی غیر نباشد:
«اسلام می خواهد که هیچ یک از افراد این مملکت اسلامی پیوسته ی به غیر نباشد، تحت نفوذ غیر نباشد...»(15)
از نظر امام این مسأله در آیات مختلف قرآن آمده است و قرآن پر از این مفاهیم است که انسان فقط تحت فرمان و حکومت خداوند باشد. آیه ی نفی سبیل با صراحت خاص، آدمیان را از این مسیر هلاکت بار بر حذر می دارد: «و لَن یجعل اللَّه للْکافرین علی المؤمنینَ سبیلا»(16). «و او هرگز برای کافران به زیان مسلمانان راهی نگشوده است.» اندیشه ها و مبارزات سیاسی امام، ملهم از آیاتی است که به صراحت اعلان می کند تحت نفوذ و سلطه ی زورمندان و حکومتهای باطل قرار نگیرید. نه در دوره ی مبارزه بلکه در دوره ی تأسیس و استقرار نظام جمهوری اسلامی نیز امام، همگان را از این بلیه ویرانگر بر حذر می داشت. از پیام حج وی در مردادماه 1366 چنین بر می آید که آن دغدغه ها و دل مشغولی ها هنوز هم باقی است:
«آیا برای علمای کشورهای اسلامی ننگ آور نیست که با داشتن قرآن کریم و احکام نورانی اسلام و سنت پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) احکام و مقررات کفر در ممالک اسلامی تحت نفوذ آنان پیاده شود و تصمیمات دیکته شده ی صاحبان زر زور و تزویر و مخالفان واقعی اسلام اجرا می گردد.»(17)
آنچه که در قرآن آمده است، با این هدف وحی شد تا بشر و اجتماع اصلاح شود و حقایق بر جامعه آشکار گردد و صالحان توسط مردم به تنظیم و تدبیر اجتماع مأمور گردند. صلاح و رستگاری بشر و جامعه در این است که با باطل مبارزه کنند و زورگویی را تحمل نکنند و نگذارند کافران و ملحدان بر آنها حاکم و فرمانروا شوند. قرآن که بیانِ مکتب اسلام است راههای اصلاح و سعادت جامعه و آدمیان را مشخص ساخته است. این گونه نیست که آدمی به حال خود رها شده باشد و تسلیم هر گونه اجتماع و حکومتی باشد. امام که پیشگام حرکت نوین مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی در قرن بیستم است، آموزه های قرآن را بکار گرفت و راه اصلاح اجتماعی و انسانی را پیش روی گذاشت و با بسیج افکار عمومی، قرآن را در صحنه حاضر ساخت. از نظر وی مناسبات فردی و اجتماعی باید براساس قواعد و دستورات قرآنی شکل بگیرد. به عنوان مثال حج یک حرکت اجتماعی و سیاسی محسوب می شود. مطابق اندیشه ها و سیاست های امام، حج را باید به صحنه بیداری و قیام همگانی علیه زورمندان و دشمنان خداوند تبدیل کرد. هدف اصلی حج گزاردن این است که به امور مسلمانان اهتمام و التفات شود. در اسلام، حج به کنگره عظیم و تأثیرگذاری می ماند که مسلمانان از طریق آن باید سعادت و صلاحیت خویش را تضمین نمایند. به عبارتی، مسلمانان هر سال در ایام حج باید به امور فردی و سیاسی خود آگاه و عامل گردند. امام در این زمینه نیز به قرآن استناد می کند:
«سیاست یک خدعه نیست، سیاست یک حقیقتی است، سیاست یک چیزی است که مملکت را اداره می کند، خدعه و فریب و اینها نیست، اینها همه اش خطاست. اسلام سیاست است، طبیعت سیاست است. خدعه و فریب نیست...این اجتماع حج از امور بسیار سیاسی اسلام است که تمام طبقات مستطیع که هر جای ایران اسلامی هستند، هر جای ممالک اسلامی هستند جمع بشوند در هر سال در یک محل، چند تا مجتمع شان بکنند، بنشینند مطالبشان را بگویند، بنشینند رفع اشکالاتشان را بکنند. یک همچو مجلس هایی که اسلام درست کرد مثل حج، هیچ قدرتی نمی تواند درست کند، همه ممالک اسلامی و سران ممالک اسلامی جمع بشوند که نیم میلیون جمعیت را یک جایی ببرند، نخواهند موفق شد، با خرج فلان ها، تبلیغات فلان، خدای تبارک تعالی با کلمه ی «وللَّه علی الناس حج البیت»(18) با یک کلمه مردم را فرستاده به آنجا، اجتماعات را فراهم کرده است... این اجتماعات، اجتماعات سیاسی است. اجتماعی است... ما مسلمین نمی توانیم از آن استفاده کنیم. بی عُرضه هستیم، او فراهم کرد همه را، و ما مسلمین نمی توانیم از آن استفاده کنیم... لیکن می روند آنجا و کار مثبتی انجام نمی دهند، از اوّل هم می روند، فکر اینند که سوغاتی چقدر بگیرند، فکر آنی که باید باشند نیستند. اعمالشان را بجا می آورند، بعدش هم هیچ کلمه ای راجع به گرفتاری های مسلمین و گرفتاری های اسلام،... فکر این نیستند.»(19)
امام بر آن است که اسلام برای نجات آدمیان از انواع خسران ها (چه اخلاقی و چه اجتماعی و سیاسی) آمده است. اگر آحاد انسان ها باید در فکر اصلاح خویشتن مجاهده و کوشش نمایند، همانا برای خسران های سیاسی و اجتماعی نیز باید فکر بنیادی بنمایند. تلاش نهایی امام چه در عرصه اجتماعی و چه در عرصه فردی این است که آدمها بکوشند تا از اسارت های مختلف نجات یابند. به نظر وی اگر انبیاء نمی آمدند انسان ها بدتر از حیوانات به جان هم می افتادند. انبیاء داعی این مطلب بودند که انسانها باید به سوی صالحات و حقایق در حرکت باشند. امام به این نکته ها توجه خاص داشت:
«ان الانسان لفی خسر»(20) انسان در خسارت است، انسان شقی است «الّا الذین ءامنوا» یعنی الّا آن اشخاصی که تحت تربیت واقع شده اند. نه اسلموا، آمنوا، غیر مؤمن ها، غیر اشخاصی که در تحت تربیت انبیاء عظام واقع شدند و در این زمان در تحت تربیت رسول اکرم واقع شده اند، همه شان خسارت دارند، در زیان و خُسر هستند، مستثنی فقط مؤمنیند که مؤمنین البته دارای این صفات هم هستند «و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»(21) به این استثناست. ما بقی همه ما دیگر در خسران هستیم. اسلام آمده است که همه این خسارتمندها را، همه این ناقص ها را بیاورد در این جهت مؤمنین، اسلام نیامده است که جنگ بکند، اسلام نیامده است که کشورگیری کند، نیامده است که فتح کند، اسلام و سایر ادیان حقه آمده اند که مردم را از این خسران بیرون کنند و وارد کنند در این حصار ایمان و مع الاسف موفق نشدند، کوشش خودشان را کردند و موفق نشدند، الّا مقداری. این مقدار از کمال هم که در انسان ها در عالَم هست به تبع انبیاست. اگر انبیاء نیامده بودند، شاید همه مردم، الّا نادری، همه شان مثل حیوانات جنگل و بدتر از او به جان هم می افتادند.»(22)
در مکتب فکری امام، اسلام برنامه متکامل و جامع است و لذا با عمل به توصیه های آن، آدمی به هدف عالی و نهایی اش نائل می شود. قانونِ اسلام، همان قرآن است که برای تمامی امور راه حل و دستور ارائه کرده است. یکی از امتیازات مسلمانان این است که از نظر برنامه ها و اهداف دچار سردرگمی و بلاتکلیفی نیستند. قرآن این نقیصه مهم و اساسی انسانها را مرتفع نموده است. اندیشه سیاسی امام که منبعث از آموزه های وحیانی و نگرشهای عقلانی است از این ویژگی برخوردار است که راه حل ها و برنامه های بنیادین را فروگذار نکرده است. از نظر ایشان، قوانینی که خداوند از طریق پیامبر اکرم(ص) برای بشر فرستاد در هر شرایط پاسخگوی جوامع مختلف خواهد بود. چونکه جامع است و از مراکز اقتدار و آگاهی مطلق ناشی شده است:
«آن روز که در غرب هیچ خبری نبود و ساکنانش در توحّش به سر می بردند و آمریکا سرزمین سرخپوستان نیمه وحشی بود، دو مملکت پهناور ایران و روم محکوم به استبداد و اشرافیت و تبعیض و تسلط قدرتمندان بودند و اثری از حکومت مردم و قانون در آنها نبود، خدای تبارک و تعالی به وسیله ی رسول اکرم(ص) قوانینی [قرآن کریم ]فرستاد که انسان از عظمت آنها به شگفت می آید. برای همه ی امور قانون و آداب آورده است. برای انسان پیش از آنکه نطفه اش منعقد شود تا پس از آن که به گور می رود، قانون وضع کرده است. همان طور که برای وظایف عبادی قانون دارد برای امور اجتماعی و حکومتی قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام یک حقوق مترقی و متکامل و جامع است... هیچ موضوع حیاتی نیست که اسلام تکلیفی برای آن مقرر نداشته و حکمی درباره ی آن نداده باشد.»(23)
مهم ترین نتیجه ای که از این مباحث امام می توان اتخاذ کرد این است که ایشان در پی آن بود که اسلام و قرآن را از مهجوریت شدید بیرون آورد. کوشش او هدفدار بوده است. اصلی ترین هدف این بود که اسلام بر جامعه اسلامی، حکومت کند و مسلمانان تحت فرمان خداوند و در سایه حکومت قرآن زندگانی نمایند. از نظر امام هر گونه کوتاهی و ضعف برای به حاکمیت رساندن صالحان و مؤمنان بیانگر دو چیز است: یا ناشی از قرائت و فهم نادرست و انحرافی عالمان و روشنفکران است و یا بخاطر ترس و واهمه ای است که عده ای را در راه رسیدن به مقاصد حقّه ی انبیاء و اولیای الهی به تشکیک و قصور واداشته. او با هر دو مانع مبارزه کرد. علت اصلی این انگیزه، فهم و قرائت درستی است که امام از اسلام و قرآن و سنت ارائه کرده است. در منظر وی، اسلام برای تنظیم مناسبات همه جانبه مسلمانان آمده است. حال اگر حکومت و نظامی بر جامعه اسلامی مسلط باشند که هیچ تعهدی به کارگیری و اجرای احکام اسلام نداشته باشند، آن سیستم سیاسی نمی تواند مشروعیت داشته باشد از این رو بر مسلمانان لازم است برای اجرای احکام اسلامی و حاکم کردن «ما انزل الله» نهایت کوشش و فداکاری را انجام بدهند. هیچ عاملی مسقِط تکالیف الهی آدمی نیست که با زورگویان و ظالمان و آنانکه از نظر قرآن غاصب حقوق اجتماعی و الهی اند، در ستیز و مبارزه نباشد. پذیرش هر نوع حکومتی که مبتنی بر اسلام نباشد و خصوصاً ظالم و متجاوز به حقوق اسلامی باشد از نظر وی خلاف مشی انبیاء، سیره ائمه اطهار و سنت لایتغیر الهی است.
بطور کلی اولین مؤلّفه بنیانی اندیشه سیاسی امام که اغلب به آیات و آموزه های قرآنی(24) مستند و مدلّل است این نکته است که اسلام مکتب مبارزه و سیاست است. این دین مجموعه ی قوانین و مقررات و توصیه هایی است که باید بر جامعه ساری و جاری باشد. مکتبی که متکفل معنویات و اجتماعیات آدمیان است، باید بر مسلمانان حاکم باشد. و به عبارت دیگر از نظر امام، دین با سیاست ممزوج و آمیخته است و هیچ قدرتی نمی تواند این دو را از هم بگسلد و میان آنها جدایی افکند.
از اسلام (قرآن و سنت) برداشت ها و قرائات مختلفی ارائه شده است. فهم و برداشت های امام از متون دینی از ویژگی های با اهمیتی برخوردار است. همانگونه که شهید مطهری می گفت اسلام شناسان و فقیهان و مجتهدین با توجه به مقتضیات زمان، گره گشایی می کردند؛ امام نیز دو عنصر کلیدی زمان و مکان را در فهم و برداشت های دینی اش دخالت می داد. دقایقی که امام بر آنها تأکید داشت و در سیاست عملی اش نیز بکار گرفت باعث گردید همانند وی در تاریخ کمتر وجود داشته باشد. در بسیاری از زمینه ها، روش و نگرش قرآنی و سیاسی امام بی مانند است. دو ویژگی منحصر به فرد امام در این عرصه این بود که وی اولاً با کسانی که برداشت های بسیار سطحی و قشری از دین ارائه می کردند، مقابله ی شدید داشت. به طوری که مبارزه با آنها را مهم تر و مشکل تر از مبارزه با شاه و حکومت استبداد می دانست. این گروه در نظر امام متحجّران و خشکه مقدسانی اند که ضربات سختی بر پیکر اسلام وارد نموده و می کنند. و ثانیاً در نظر و عمل با آن عدّه از متفکران و عالمان که اساساً با ایجاد و برقراری حکومت اسلامی و تلفیق دیانت و سیاست مخالفت می ورزیدند، مبارزه می کرد. کارزار صعب امام باعث گردید تا از وی به عنوان «مجدد المذهب قرن»(25) یاد گردد.
مهمتر این که در عصری که اغلب تأکید داشتند که «هدف اساسی مذهب جلوگیری از کشتار اغنیا به دست تهیدستان و فقراست».(26) و برخی در راه آزادسازی مللِ ستمدیده و مظلومان زمین بر آن بودند که «مردم جهان سوم برای مبارزه با امپریالیسم غرب باید دین خود را کنار بگذارند.» و نیز به زعم و پندار باطل افرادی تأثیر گذار «دین افیون مردمان»(27) بوده است. امام به صحنه آمد و اصرار نمود که فقط با دین و قرآن باید به جنگ و ستیز با باطل و طواغیت رفت. تأکید مؤکد وی این بود که دین برای نجات و صلاح و سعادت بشر است و بر همه آراء و افکار که از دین برداشتی منحرفانه ارائه می کردند. نشان باطل زد و اتفاقاً به پیروزی نیز نائل شد و یک نظام نوین اسلامی در یکی از با سابقه ترین سرزمین های طاغوتی و پادشاهی، بنیادگذاری کرد و اسلام را در نزد مسلمانان و مردم دنیا عزیز ساخت.
از مؤلّفه های اساسی و کاربردی اندیشه های سیاسی امام در این وادی، این بود که وی ارزشهای قرآنی و آیات و آموزه های قرآنی را در بدترین شرایط به گفته ها و استدلالات خود مضاف ساخت. یک رویداد جهانی که در غرب متمرکز شده بود مانع عمده ای بر سر راهِ احیاءگران و اصلاح گران اسلامی ایجاد می کرد و اغلب وسوسه غریبی در اذهان به وجود می آورد که دین نمی باید در صحنه سیاست بکار آید. نمونه مهمی که آنان ارائه می نمودند این بود که در قرون میانه (وسطی) مسیحیان، و ارباب کلیسا عملکرد بسیار ناگوار و خشنی از خود بر جای نهادند و زمینه های گرایش به سکولاریسم را در نزد فیلسوفان لیبرالیست اروپا فراهم ساختند. در چنین شرایطی که هیچ کس در درون حوزه های علمیه جرأت نمی کرد برای حاکمیت اسلام تن به خطر بدهد، امام یک تنه پا پیش نهاد و عظیم ترین و دینی ترین انقلاب قرن را به راه انداخت و دلها و افکار را مجذوب شیوه ها و نگرش های قرآنی و اسلامی خویش کرد. از همان آغازین روزها فریاد بر آورد که «اسلام و قرآن در خطر است» و صریح ترین بیان سیاسی خود را فاش ساخت:
«این معنا را که کسی بگوید اسلام به زندگی چه کار دارد، این جنگ با اسلام است، این نشناختن اسلام است. اسلام به سیاست چه کار دارد! این جنگ با اسلام است.»(28)
با همین سخنان امام به جنگ دو گروه خطرناک رفت: آنهایی که از اساس مخالف تشکیل حکومت اسلامی بودند و از نظام سلطنتی موروثی شاه حمایت می کردند و کسانی که اذهان عمومی را مشوش می ساختند که سیاست دونِ شأن علما و مسلمانان است. امام به همه آن ها گفت:
«اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. .. برای حکومت اسلامی دستور دارد، برای تشکیلاتش دستور دارد... برای تحرک جامعه دستور دارد.»(29)
و نیز فریاد برآوردند که:
«واللَّه اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفی کرده اند، سیاست مدُن از اسلام سرچشمه می گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم. من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم(30)... اسلام برنامه حکومت دارد... دعا و زیارت یک باب از ابواب اسلام است لکن سیاست دارد اسلام، اداره ی مملکتی دارد اسلام(31)... و مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است.»(32)
بطور خلاصه مؤلفه ها و دقایق اصلی اندیشه سیاسی امام در باب مکتب اسلام به عنوان منبع و مخزن عادات و عبادات انسان و جامعه عبارت است از:
1. مسلمانان باید آگاهی و هوشیاری خود را تشدید کرده و همواره از حاکمیت و حکومت اسلام و قرآن دفاع نمایند.
2. اسلام را باید در تمامی ابعادش جستجو کرد و از گرایش یک بُعدی علما و عامه پرهیز نمود.
3. اسلام دین مبارزه، زندگی، ساختن و در یک کلمه دین سیاست است.
4. هیچ مبارزه ای قاطعیت و مشروعیت ندارد مگر آنکه مبانی و ارزشهای آن منبعث از اسلام باشد.
5. علما و روشنفکران و عامه مردم وظیفه دارند هیچگاه تحت سلطه و نفوذ اغیار نباشند.
6. قرآن راهنما و هادی انسانها برای رهایی از سلطه، بیداری از غفلت ها و اصلاح شدن از خسران هاست.
7. آنهایی که معتقدند اسلام از سیاست جداست، در واقع با اسلام می جنگند.
8. مبارزه و انقلاب سیاسی امام با حکومت ظالمانه شاه، با اتکاء به مکتب اسلام و آموزه ها و آیات قرآن صورت گرفت.
9. و کلاً از نظر امام اسلام با سیاست عجین است و برنامه حکومت و تدبیر اجتماع در دین اسلام مندرج است.
10. از همه اینها مهمتر اینکه اندیشه های امام در باب اسلام و سیاست به آیات و آموزه های مختلف قرآن مستند و منضم است.
پی نوشت ها:
1) اشاره به سخن کارل مارکس و فریدرش انگلس: «مذهب آه و ناله خلق ستمدیده است، قلب دنیایی بی قلب و روحِ وضعیتی بی روح است. مذهب افیون مردمان است.» برخی ها معتقدند که منظور آن ها این است که مذهب عاملی آرامبخش و مسکن در جهانی پر درد و رنج است. اما مارکس به صراحت می گوید: «الغای مذهب به عنوان خوشی موهومِ مردم لازمه ی شادی واقعی آنهاست.»
2) ناپلئون بناپارت در این باره می گوید: «هدف اساسی مذهب جلوگیری از کشتار اغنیا به دست تهیدستان و فقراست.» این سخن کاملاً با استدلال امام در تعارض است. امام با قرائت خود با افکار القاء شده در سطح جهان (غرب و شرق) ستیزه دارد.
3) توبه/ 36.
4) صحیفه نور، ج 4، ص 520 و 521، چاپ جدید.
5) توبه/ 36.
6) منظور امام دو قشر «متحجّر» و «متجدّد» است. اوّلی خشک مقدّسان و دومی روشنفکران غیر متعهدند.
7) کوثر (مجموعه سخنرانی های امام خمینی)، ج 2،ص 7.
8) کوثر، ج 3، ص 333، (سخنرانی 5 / 12 / 57)
9) اشاره به آیه 89 سوره ی نحل: «و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لِکل شی ء و هُدی و رحمة و بشری للمسلمین» و ما قرآن را که بیان کننده ی هر چیزی است و هدایت و بشارت برای مسلمانان است بر تو نازل کرده ایم.
10) امام خمینی، ولایت فقیه، چاپ اول (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1373) ص 4 و 5. (امیرالمؤمنین(ع)، سخنی دارد که ذکر آن در اینجا مفید است: «ولا یدرک الحقّ الّا بالجدّ؛ حق جز با کوشش بدست نیاید.» نهج البلاغه خطبه ی 29).
11) ولایت فقیه، ص 5.
12) کوثر، ج 1، ص 484، (سخنرانی 23 / 7 / 57).
13) در سراسر قرآن این عبارت مکرراً آمده است.
14) صحیفه ی نور، جلد 5، چاپ جدید، ص 567، (سخنرانی 5 / 7 / 58).
15) صحیفه نور، ج 2، چاپ جدید، ص 573. (سخنرانی 1 / 10 / 57).
16) سوره ی نساء/ 141.
17) صحیفه نور، ج 20، ص 126، (پیام به حجاج - 6 / 5 / 66)
18) آل عمران/ 97.
19) صحیفه نور، ج 5، چاپ جدید، ص 560 (سخنرانی 4 / 7 / 58)
20) آیات سوره ی عصر.
21) آیات سوره ی عصر.
22) صحیفه نور، ج 12، ص 171 (سخنرانی 20 / 3 / 59)
23) ولایت فقیه، ص 6.
24) منظور ما از آموزه های قرآنی در اینجا این است که امام در برخی از موارد به مفاهیم و مضامین قرآنی اشاره می کند و به آیه خاص استناد نمی کند. از این رو اصطلاح آموزه قرآنی را برای این گونه مستندات اشاره ای و مضمونی بکار گرفتیم تا نسبت به واژه ی آیات تمیز یابد.
25) تعبیر از آیت الله العظمی اراکی.
26) سخن مشهور ناپلئون بناپارت.
27) جمله ای از فرانتس فانون نویسنده انقلابی و مشهور کتاب «دوزخیان روی زمین».
28) کوثر، ج 1، ص 484 (سخنرانی 23 / 7 / 57).
29) کوثر، ج 1، ص 271 و 472.
30) صحیفه نور، ج 1، ص 99 و 100 (سخنرانی 21 / 1 / 1343).
31) صحیفه نور، ج 1، ص 198 (سخنرانی 23 / 8 / 1344).
32) صحیفه نور، ج 1، ص 199 (سخنرانی 23 / 8 / 1344).
این مقاله توسط مرکز فرهنگ و قرآن دفتر تبلیغات اسلامی تهیه شده است.